یادمه پیشتر یه پستی نبات گذاشته بود با این مضمون که احساسات آدم ها توی روابط شبیه حساب بانکیه، شما همیشه نمیتونی یک طرفه خرج اون آدم کنی و نه میتونی همیشه تو دریافت کننده باشی چون در این صورت دیر یا زود حساب اون کسی که همیشه یک طرفه خرج کرده و احساسی به حسابش واریز نشده تموم میشه و فاتحه اون رابطه اینطوری باید خونده بشه.
خیلی وقت پیش ته فکرام به این نتیجه رسیدم که زندگی سراسر رنجه و اگه قرار باشه بهتر بگذره، این بهتر گذشتن فقط از راه مهربون بودن و مهربونی کردن به دست میاد و سعی خودمو چند برابر کردم که مهربون،با فکر، دارای سورپرایز و کارهایغیرپیشبینیشدهیخوشحالکننده برای آدم های نزدیک زندگیم باشم. اگه الان ازم بپرسید که موفق بودم یا نه، جوابم به نظر خودم اره موفق بودمه. اگه بپرسید راضیم؟ اره راضی هم هستم. ولی پس مشکل چیه؟ در بیشتر روابط فقط من اینکارو کردم و حالا بعد از گذشت مدتی گهگاه پیش میاد که موجودی حسابم به صفر میرسه. و حالا حتی اگه بدونم اونقدر توانی برای بودن برای دیگران و اهمیت دادن و توجه کردن و خوشحال کردنشون ندارم، باز هم یه چیزی قلقلکم میده که خب نه این کارو بکن ببین چه قدر برای اون آدم ها بهتره اوضاع؟ ببین حتی خودت از انجامش حس خوبی میگیری،ببین اصلا کار درست اینه، پس انجامش بده تا ببینیم چی میشه. و موضوع بعدی اینه که جدای از این، نمیدونم کارایی که کردم چه قدر به چشم طرف به عنوان یک کار مهربونانه اومده. ممکنه بگید که خب تو کار خوبو مگه به خاطر حس خوب خودت کردی؟ پس چه اهمیتی داره؟ مگه میخوای منت بذاری؟ درسته، حرف شما درسته. ولی اگه هیچوقت به چشم نیاد، تشکری و برگشت محبتی صورت نگیره در پی خودش خستگی داره، "ایا واقعا اهمیت و ارزش داره این کاری که من دارم میکنم؟" داره، بریدن و رها کردن داره..