کاش یاد بگیرم هرجا سخت میشه، جا نزنم.
- ۱ نظر
- ۰۵ دی ۰۰ ، ۱۳:۵۳
کاش یاد بگیرم هرجا سخت میشه، جا نزنم.
توی سریالی (himym) که میدیدم یه جایی تد داشت میگفت که فقط باید منتظر موند تا متوجه بشی baggage افرادی که باهاشون میخوای وارد رابطه بشی چیه تا موقع خداحافظی باهاشون سر برسه. تا اینکه ته اون اپیزود فهمید که همه ی آدم ها، اعم از خودش ( چیزی که ازش غافل بود، و البته چیزی که ماها هم خیلی وقتا ازش غافلیم) اون baggage رو دارن. اینکه ما آدما گاهی یا در حقیقت شاید ۹۹٪ مواقع خودمون رو متفاوت و جدا از بقیه میبینیم جالبه، و البته فکر میکنم خوب نیست. اینکه همیشه بین من و 'بقیه' یک حایلی وجود داشته باشه باعث میشه گاهی فکر کنیم در چیزی که حس میکنیم، بهش فکر میکنیم یا تجربه میکنیم تنهاییم؛ در حالی که آدم های خیلی زیادی بودن که همون حس هایی رو داشتن که ما گاهی داشتیم، به همون چیز هایی فکر کردن که گاهی ما توی چرخه فکر کردن بهشون گیر کردیم یا میکنیم، چیز هایی رو که ما داریم از سر میگذرونیم، از سر گذروندن.. گاهی این فاصله ی بین من و 'بقیه' باعث میشه دیگران رو نفهمیم و خودخواه باشیم، یا برعکس حس کنیم هیچ کس مارو نمیفهمه و درک نمیکنه. کاش به جای اینکه 'بقیه' رو بقیه ببینیم، تلاش کنیم 'بقیه' رو به صورت من هایی که من نیستن ولی عین منن ببینیم، شاید بهتر شد همه چی، ها؟
چند وقت پیش صحبت میکرد، گفت «من که اونی که میخوام نمیشم، دیگه چه فرقی میکنه که کی بشم؟» این حرفش توی ذهنم موند. باعث شد فکر کنم من چی دلم میخواسته و میخواد که باشم؟ چه قدر دور یا نزدیکم بهش؟ منِ آینده اونطوریه که همیشه میخواستم یا ادم متفاوتیه؟ توی همین سریالی که میدیدم یه اکیپن شامل ۵ نفر. همزاد های ۴ نفرشونو پیدا کردن، مونده ۱ نفرشون که همزادش پیدا بشه ( منظورم از همزاد، فردیه که از نظر ظاهری شبیه شونه.) یه جایی تد به رابین که داره خود الانشو با خود چند سال قبلش مقایسه میکنه میگه با گذر زمان ما خودمون تبدیل به همزادهامون میشیم، آدم های کاملا متفاوتی که از نظر ظاهری شبیه همن..