خیره در چشمها
چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۴، ۰۹:۱۷ ب.ظ
بچه ی ۲ ساله از صدای بلند طبل میترسید. وقتی هیئت از کوچه ی خونهشون داشت رد میشد و صدای طبل های بزرگشون بلند شد، نگاه مضطرب بچه رو میتونستی اینور اونور روی آدم های اشنای اطرافش ببینی. من داشتم فکر میکردم که چیکار میشه کرد؟ چی میتونم به بچه بگم؟ که مامانش در حالی که صداش زد و صاف خیره شد توی چشماش گفت عزیز من صدای طبله و اره بلند و ترسناکه ولی من و بقیه اینجا هستیم، کنار تو تا تو نترسی و ازت مراقبت میکنیم؛ خب؟
چند روزه به این فکر میکنم که اون نگاه خیره تو چشمام و اون لحن و حرفای مصمم و اطمینان خاطر رو میخوام، اون حس خوب در امان بودن رو.
- ۰۴/۰۴/۱۹