پارسال عجیب ترین و از لحاظ سختی شاید برابر با سال کنکورم که حتی بدتر بود، چون سال دوازدهم حداقل از لحاظ روحی تهش یه ازمون رو بد میدادی و بهم میریختی ولی پارسال فروپاشی هایی رو از سر گذروندم که بعدتر فکر میکردم شاید همین هان که توی افسانه ها ازشون به عنوان شروع سفر قهرمان یاد میشه و آره زنده ام هنوز. عمیقا حس میکنم از درونم تغییراتی اتفاق افتاده یا در حال افتادن و تکمیل شدنه، خیلی بیشتر از اتفاقاتی که سالهای قبل در من افتادن. و آیا الان آدم بهتریم؟ نمیدونم. فقط میدونم که هنوز تموم نشده و قراره امسال سال به ثمر نشستن و جوونه زدنم باشه؛ نه اینکه تکمیل و تمام، نه، ولی بالاخره به یه جایی میرسم که بابت من بودنم بتونم افتخار کنم. آیا به این معنیه که سال آینده قرار آسون تر باشه؟ فکر نمیکنم. ولی آیا قراره بهتر از سال پیش باشه؟ حسم اینو میگه. شاید قبلترها فکر میکردم که هنوز بچهام و توی دنیای بچگی زندگی میکردم ولی آلان حسم اینه که وارد دنیای جوونی شدم و خیلی چیزها حتی حسش برام تغییر کرده و در کنارش کلی حس که میشه گفت جدیدن رو تجربه کردم. هدفم برای سال بعد؟ رسیدن به دستاورد های درونیه و در مرحله ی دوم ساختن شرایط بیرونی بهتر اگه که ممکن باشه. و آرزوم برای سال بعدی؟ که همراه سه ساله ی زندگیمو کنارم داشته باشم.
آمین
- ۰ نظر
- ۲۷ مهر ۰۲ ، ۰۱:۴۱