من پیامبرم و از اینده براتون مینویسم، ایمان نمیارید؟
(فقط وقتی این نوشته شاید جالب باشه که توی ۲۴ ساعت اینده ببینیدش و به تاریخ دقت کنید. :>)
- ۰ نظر
- ۱۲ آذر ۰۴ ، ۰۰:۵۳
من پیامبرم و از اینده براتون مینویسم، ایمان نمیارید؟
(فقط وقتی این نوشته شاید جالب باشه که توی ۲۴ ساعت اینده ببینیدش و به تاریخ دقت کنید. :>)
گور بابای اینستاگرام و توییتر و هرچی. زنده باد وبلاگ و وبلاگ نویسی.
(شنیدم شرکت هایی که وبلاگ هارو پشتیبانی میکنن دیگه نیستن و دیر و زود ممکنه وبلاگ و وبلاگ نویسی از اینی که الان هست هم منسوخ تر بشه. بسیار ناراحتکننده.)
اگه رازی از سینهات بیرون اومد بدون که اون بیرون رازی وجود نداره چون ادما توی این دوره زمونه و یحتمل دوره زمونه های قبلی حرمت چیزیو نگه نمیدارن.
اوایل بزرگسالی به نظرم یعنی همیشه شلوغ بودن ذهنت و زندگیت و تلاش همیشگی تو برای رسیدن به ارامش، تعادل و حال خوب.
دیدی میگن بزرگ میشی اولویت های زندگیت فرق میکنه؟ دقیقا درست میگن.
کاش میشد روزهام اینجوری نباشن، یعنی نمیدونم دقیقا چه جوری باشنا ولی اینجوری که الان هستن خوب نیست. یعنی وضعیت ذهنی این روزام رو دوست ندارم. باید کاری کرد ولی نمیدونم دیگه چیکار میشه کرد.
مراقب اسیبپذیری ادما بودن خیلی کار محترم و مهمیه. خیلی انسانیه. خیلی لازمه. چه قدر نسبت به هم، به همی که با هم دوستیم و نه دشمن نامهربونیم گاهی.
دلم میخواست این حرفارو در گوش تو وقتی سرم رو شونهاته میگفتم.
مهم ترین چیز در زندگی چیه؟
اینکه بدونی چه جوری میتونی خودتو توی دل ادما جا بدی و دوست داشتنی باشی خیلی مهمه. فکر کنم لااقل بخشیش مهارته، باید روش کار کنم.
این روزاهم میگذره عزیز من. صبر داشته باش.