معمولی و همین.

نویسنده خوبی نیستم. شاید بهتر باشه وقتتون رو اینجا هدر ندید؛ زندگی کوتاهه :))

معمولی و همین.

نویسنده خوبی نیستم. شاید بهتر باشه وقتتون رو اینجا هدر ندید؛ زندگی کوتاهه :))

neanderthalها انسان های قوی جثه اند که قبلا توی اروپا و غرب اسیا زندگی میکردن و شونصد سال پیش منقرض شدند. حالا من نئندرسمهالم 👈🏼👉🏼

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۵ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

چیزی که هست اینه که توی زندگی همیشه سختی هست. تو هیچ‌ وقتی رو نمیتونی پیدا کنی که همش راحتی و آسونی باشه! هر راهیو هم که انتخاب میکردی مطئن باش کلی توش سختی داشت. اصلا مگه از اول قرار بوده که راحت و آسون باشه؟ پس یک، راهیو انتخاب کن که واقعا دوستش داری چون اینجوری سختیاشو راحت تر میتونی پشت سر بذاری، تهش هم راضی تری از خودت. دو، موقع سختی، تو نباید بیشتر سخت بگیری. 

 

 

  • نارنجبی؛

از حدود دو ساعت پیش گریه‌م بند نمیاد. ۱۹ خیلی خوب بود نمیخواستم و نمیخوام که تموم بشه. میترسم از ۲۰. میترسم برخلاف ۱۹، باهام مهربون نباشه، پایه و رفیقم نباشه، میترسم باهام کنار نیاد، همش ساز مخالف بزنه.. میترسم توش پر باشه از رفتن،‌ از خداحافظی، از تلخی،‌ از نموندن، از رنج، از دلتنگی، از از دست دادن.. شاید ۱۹ عدد شانس من بود. اگه ۲۰ عدد بدبختی من باشه اونوقت چی؟ ۱۹ عجیب بود. عجیب بود و خوووووب بود. عجیب بود و خاطره بود. ولی میترسم ۲۰ عحیب باشه و تلخ. یا شاید عجیب نباشه فقط تلخ باشه.. باورم نمیشه چه قدررر امسال اتفاق های خوب پشت هم افتادن، باورم نمیشه چه قدررررر مثبت تغییر کردم،‌ چه قددرررر آدم زیبا دیدم، باورم نمیشه که تونستم چندتا «دوست ِواقعا دوست» پیدا کنم، باورم نمیشه چه قدرررررررر تجربه جدید کسب کردم، و چه قدررررر و چه قدرررررررر اکثر چیزا خوووووبِ خوووب بودن. اینقدری که موقع فوت کردن شمع،‌ آرزوم این بود که ۲۰، عین ۱۹ باشه. همونقدر در نهایت شیرین. دیدین تو این مسابقه های تلویزیونی یه جاییو به عنوان نقطه امن در نظر میگیرن؟ که اگه به اونجای مسابقه برسن دیگه یه سری چیزا براشون تضمین شده است؟ کاش ۱۹ برام نقطه امن میبود. ازین نظر که وجود و بودن یه سری آدما برام تضمین میشد، میدونستم ازینجا به بعد بازی ِزندگی قراره کنار این آدما با همین احساساتی که الان بینمونه بمونم. کاش ازینجا به بعد زندگی همش ۱۹ باشه، کاش ۱۹ کش بیاد تا اخرین روز زندگیم.. کاش این گریه بند بیاد. کاش بشه یه سری چیزارو تضمین کرد. کاش بتونم چنگ بزنم به ۱۹. کاش این تازه شروع چیزای خوب باشه. کاش از دست ندم. کاش همیشه حواسم باشه که چیا دارم و باید چه قدررر زیاد مراقبشون باشم. کاش از تقدیر و سرنویشت قوی تر باشم.. کاش همیشه زندگی همینقدر مهربون باشه باهام. کاش بتونم ۲۰، ۲۱، ۲۲ و .. همه شونو  ۱۹، و حتی بهتر از ۱۹ کنم. :))

 

۱۹ دلم تنگ میشه برات. خیلی زیاد. هیچوقت یادم نمیره چیا دادی بهم :))))))))))))))). سلام ۲۰. از ۱۹ یاد بگیر لطفا، خواهش میکنم 🥺.

 

هشتگ خدایا ممنونم. =)

  • نارنجبی؛

خیلی وقت پیش سر یه بحثی گفت: طبق یه داستانی میگن که دو نفر که یکیشون قصد خودکشی داشته روی پشت بوم بودن. اون یکی به فردی که میخواسته خودشو پرت کنه پایین و خلاص، میگه: همه انسان‌ها قبل اینکه به دنیا بیان، زندگی های مختلفی به عنوان آپشن جلوشون هست و هر انسانی کل زندگی‌های ممکن خودش رو، کل ِکلشون رو، از لحظه ی اول تا آخر میبینه و بعد یکی رو انتخاب میکنه. تو این زندگی رو انتخاب کردی،‌ نمیخوام بگم مسئولش هستی و مجبوری به ادامه دادن، نه؛ میخوام بگم که اون آدمی که این زندگی رو انتخاب کرد خودت بودی، آدم اون موقع‌ات دیده رنج‌هاشو، عذاب هاشو، دیده سختی‌هاشو، دیده پایانشو! و با همه ی اینها این زندگیو انتخاب کرده. نمیگم تحمل کن، نمیگم به خواسته ی اون آدم احترام بذار ولی جدا کنجکاو نیستی بدونی پایان زندگیت چی بوده که اون آدم این زندگیو از بین همه ی گزینه هایی که داشته انتخاب کرده؟..

 

 

  • نارنجبی؛

این حدود یک سالی که گذشته بی شک ازون سالا بود که عمرا فکر نمیکردم اینجوری بگذره. عمرا پارسال فکر نمیکردم اینقدر چیزهای مختلف رو تجربه کنم و عمرا فکر نمیکردم اینجا باشم. از اینکه اینجای زندگیمم خیلیییییی راضیم و خوشحال ولی کاش میدونستی چه قدررررررررر میترسم. میترسم که اگه اینقدر اتفاقات مختلف که حتی از ذهنم گذر نمیکرد افتاد، برای سال دیگه دنیا چه خوابی برام دیده و سال دیگه این موقع‌ها کجام.. شاید بتونم بگم آینده برام ترسناک تره به نسبت سال‌های قبل. شاید به خاطر اینه که قبلا خیلی چیز مهمی برای از دست دادن نداشتم یا شاید متوجه نبودم اصلا‌، ولی الان خیلی چیزا دارم که ممکنه یه روز ببینم دیگه ندارم.. میترسم از از دست دادن.. من اون آدم قویی که بقیه میبینن نیستم، میترسم تنهایی دیگه نتونم ادامه بدم، نتونم بازم وایستم ببینم تهش که چی.. ولی آدمی به امید زنده است؛ مگه نه؟ امیدوارم ۲۰ سال خوبی باشه،‌ عین ۱۹. 

  • نارنجبی؛

خیلی وقتا موقع خدافزی سعی میکنم یه لحظه بیشتر نگاه کنم، یه لحظه بیشتر بمونم و بیشتر مکث کنم، و اون یه لحظه واقعا برام جزو تلخ ترین چیزهاست. اون یه لحظه، لحظه‌ایه که تصور میکنم بار آخره. بار آخره که صحبت میکنم با اون فرد،‌بار آخریه که میبینم اون فردو، بار آخریه که اون آدما هستیم،‌بار آخریه که.. اون یه لحظه برام مساویه با تشویش، اضطراب و ترس به همراه یه لبخند تلخ.. انگار که بخوام اون یه لحظه کش پیدا کنه.. انگار که بخوام چنگ بزنم به هرچیزی که میتونم تا نذارم اون چیز تموم بشه.. 

 

  • نارنجبی؛